متن آهنگ امید جانم
امید جانمز سفر باز امد
شکر دهانم ز سفر باز آمد
امید جانم ز سفر باز امد
شکر دهانم ز سفر باز آمد
عزیزان که بی خبر به ناگهان رود سفر
چو ندارد دیگر دلبندی به لبش ننشیند لبخندی
چو غنچه سپیده دم شکفته شد لبم ز هم
چو شنیدم یارم باز آمد ز سفرغمخوارمباز آمد
همچنان که عاقبت پس از همه شب بدمد سحر
ناگهان نگار من چونان مه نو امد از سفر
من هم پس از ان دوری بعد از غم مهجوری
یک شاخه گل بردم به برش یکشاخه گلبردم به برش
دیدم که نگار من سرخوش زکنار من
بگذشت و به بر یار دگرش بگذشت و به بر یار دگرش
وای از آن گلی که دست من بود
خموش و یک جهان سخن بود
خموش و یک جهان سخن بود
گل که شهره شد بهبیوفایی
ز دیدن چنین جدایی ز غصه
پاره پیرهن بود اره ز غصه پاره پیرهن بود
منبع : آذر آوا